خاطرات یک دیوانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حرف اخر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اتمام حجت

دیروز به مامانم زنگ زدم کلی غر زدم اون بیچاره هم فقط گوش کرد بعضی جاهاش با بغض تأیید کرد حرفامو بهش گفتم دیگه خسته شدم بیست سال خماری نعشگی دیدم بیست سال مرد زیر پتو دیدم دیگه خسته شدم به پسرات بگو اگه آدم نشن اگه اینجوری پیش برن قرارداد خونه که تموم شد من میرم دیگه ام کاری باهاتون ندارم...مث همیشه مامانم حقو به من داد گفت وقتی رفت خونه باهاشون حرف میزنه گفت حرفمو باور میکنه...اما دوست نداشتم انقدر راحت کنار بیاد اینجوری مجبور شدم خیلی جدی به رفتن فکر کنم

  • reyhane yusefi